چرا تقلید از مراجع دینی واجب است؟
عنوان: چرا تقلید از مراجع دینی واجب است؟

نویسنده: حبیب الله شریفی

چرا تقلید از مراجع دینی واجب است؟

   در این نوشتار، نخست گذر کوتاهی به معنای: تقلید، اجتهاد، مجتهد و قلمرو تقلید شده سپس به پرسش فوق پاسخ داده شده است

1. معنای تقلید در احکام شرعی

منظور از تقلید عمل کردن به دستورات افراد متخصص در هر فن و عمل است. تقلید در احکام شرعی، عمل به فتو ای مجتهد جامع الشرایط در احکام دین می باشد. در معنای اصطلاحی تقلید چنین گفته شده« التزام عملی به فتوا مجتهد یا تطبیق وظایف دینی با فتوای مجتهد زنده است»[1]عمل در تقلید احکام شرعی اهمیت خاصی دارد لذا در برخی از رساله های عملیه در معنای تقلید آمده :« تقلید عبارت از عمل به فتو ای مجتهد است پس اگر اخذ فتوی نموده باشد و عمل نکرده باشد تقلید تحقق نیافته است اگر چه ملتزم باشد که عمل به آن فتوی ، بنمایند»[2]

2.        اجتهاد چیست و مجتهد کیست؟

اجتهاد در فرهنگ لغت به مفهوم سعی بلیغ و تلاش بی دریغ و کوشش مستمر و پیوسته برای دست یابی به هدف است. و در اصطلاح یعنی داشتن قدرت علمی بر استنباط احکام دینی از ادله و منابع مربوطه به آن.[3]  کسی مجتهد است که با تلاش، تحمل رنج و سختی به این توانایی رسیده  است که می تواند احکام شرعی را از منابع آن استنباط و استخراج نموده با ادله آن، در اختیار دیگران قرار بدهد.

مجتهد این شرایط را باید داشته باشد: بالغ، عاقل، عادل، شیعه دوازده امامی، حلال زاده، مرد و زنده باشد.

3.        قلمرو تقلید

یکی از عوامل تشکیک و ایجاد شبهه در واجب بودن تقلید از مراجع دینی، برای برخی افراد مشخص نبودن قلمرو و دامنه تقلید است. به خصوص این که در بعضی منابع دینی از تقلید نا آگاهانه و کورکورانه منع شده است.

ولی تقلید از مراجع دینی به هیچ عنوان تقلید نا آگاهانه و کورکورانه نیست. از این رو در رساله های فقها تاکید بر شناخت شده علاوه بر این اصولاً مراد از تقلید در احکام شرعی مراجعه به متخصص است که در ادامه توضیح داده خواهد شد.

قلمرو تقلید فقط فروع دین است به گفته مجتهدین تقلید در اصول دین: (توحید، عدل، نبوت، امامت، معاد) و ضروریات دین مانند: اصل واجب بودن نماز، روزه و ... و مسائل یقینی مانند:حرمت زنا، حرمت شرب خمرو ... جایز نیست. در عین حال تقلید شامل کلیه احکام اعم از عبادات، معاملات، واجبات، مستحبات، مکروهات و مباحات می شود.

با توجه به آن چه ذکر شد، بدست می آید که تقلید در احکام شرعی معنای خاصی دارد و با تقلید کورکورانه و نا آگاهانه کاملاً فرق دارد و رسیدن به مرحله اجتهاد کاری سختی است، شرایطی را می طلبد که هرکسی نمی تواند به آن مقام برسد و قلمرو تقلید فروع دین است و اصول دین را باید از روی استدلال بدست آورد و به آن ها اعتقاد پیدا نمود.

اما پاسخ به این پرسش که چرا تقلید از مراجع دینی  واجب است.  پاسخ های زیادی وجود دارد که در این نوشتار به برخی از آن ها اشاره می شود.

1. سیره عقلایی

کسی که به سن بلوغ و تکلیف رسیده است به صورت کلی و اجمالی می داند که از طرف شریعت اسلام و دین، یک سلسله تکلیف و وظایفی برعهده او می باشد چنین شخصی برای عمل به آن تکالیف و انجام وظایف سه راه دارد.

الف) مجتهد باشد؛ یعنی به مرحله از توان علمی و فکری رسیده باشد که بتواند احکام شرع را با دلایل از منابع آن استنباط کند. طبیعی است که رسیدن به چنین مرحله ای آسان نیست و برای همه ممکن نمی باشد.

ب) عمل به احتیاط؛ راه دیگر برای شخص مکلف عمل به احتیاط است، چنین کاری نیز برای همه ممکن نیست زیرا عمل به احتیاط نیازمند به اطلاعات کافی از نظرات فقها در مساله است. علاوه بر این، آشنایی به موارد و مصادیق احتیاط نیز لازم است در نتیجه عمل به احتیاط هم با مشکلات و سختی همراه است. همه مکلفین نمی تواند به آن عمل نماید.

ج) تقلید؛ یگانه راه باقی مانده برای شخص مکلف در مواجه با احکام شرع و انجام دادن درست آن، تقیلد از مجتهد جامع الشرایط است. چنین کاری از یک طرف مشکلات و محدودیت های دو راه قبلی را ندارد. از طرف دیگر یک راه عقلایی و منطقی است که تمام عقلای عالم برای حل مشکلات زندگی شان در مسایل گوناگون به متخصص مراجعه می کنند مثلاً برای درمان مریضی به پزشک (طبیب) برای ساختن یک منزل خوب به مهندس (انجینر) مراجعه می کنند.

برای عمل به دستورات شرع باید به مجتهدین جامع الشرایط مراجعه می کنند. بنابر این دلیل برای واجب بودن تقلید از مراجع همین سیره و شیوه عقلایی است که در تمام امور زندگی انسان کار برد دارد.

2.آیات

در قرآن کریم آیاتی وجود دارد که رجوع به متخصص (علما و فقها) را تایید می کند و آن را مورد تاکید قرار می دهد. قرآن کریم فرموده است: «فاسئلوا اهل الذکران کنتم لا تعلمون»[4]اگر چیزی را نمی دانید از عالمان بپرسید.

«آیه شریفه ارشاد به یکى از اصول عقلایى و احکام عام عقلى است  و آن عبارت است از وجوب رجوع جاهل در هر فنى به عالم در آن فن  و به همین جهت معلوم است که این دستور دستور تعبدى نبوده و امرش هم امر مولوى نیست که بخواهد بدون ملاک عقلى به جاهل دستور دهد که به خصوص عالم مراجعه کن نه به غیر او»[5]

در تفسیر این آیه چنین آمده است :« ذکر به معنى آگاهى و اطلاع است و اهل ذکر مفهوم وسیعى دارد که همه آگاهان و اهل اطلاع را در زمینه‏هاى مختلف شامل مى‏شود ، و اگر بسیارى از مفسرین اهل ذکر را در اینجا به معنى علماى اهل کتاب تفسیر کرده‏ اند نه به این معنى است که اهل ذکر مفهوم محدودى داشته باشد بلکه در واقع از قبیل تطبیق کلى بر مصداق است زیرا سؤال درباره پیامبران و رسولان پیشین و اینکه آنها مردانى از جنس بشر با برنامه‏ هاى تبلیغى و اجرائى بودند قاعدتا مى‏بایست از دانشمندان اهل کتاب و علماى یهود و نصارى بشود ، درست است که آنها با مشرکان در تمام جهات هم عقیده نبودند ، ولى همگى در این جهت که با  اسلام مخالفت داشتند ، هماهنگ بودند ، بنابر این علماى اهل کتاب براى بیان حال پیامبران پیشین منبع خوبى براى مشرکان محسوب مى‏شدند .

راغب در مفردات مى‏گوید : ذکر دو معنى دارد گاهى به معنى حفظ و گاهى به معنى یادآورى است ، البته این یادآورى ممکن است بوسیله دل بوده باشد ( که ذکر درونى و باطنى محسوب مى‏شود ) و ممکن است بوسیله زبان باشد ( که ذکر لفظى محسوب مى‏گردد ) و اگر مى‏بینیم به قرآن ، ذکر گفته شده است به خاطر همانست که حقایقى را بازگو مى‏کند . در روایات متعددى که از طرق اهلبیت (علیهم ‏السلام) وارد شده مى‏خوانیم که اهل ذکر امامان (علیهم‏ السلام) هستند ، از جمله در روایتى از امام على بن موسى الرضا (علیه االسلام) مى‏خوانیم که در پاسخ سؤال از آیه فوق فرمود : نحن اهل الذکر و نحن المسؤلون : ما اهل ذکریم ، و از ما باید سؤال شود . و در روایت دیگرى از امام باقر (علیه‏السلام) مى‏خوانیم که در تفسیر همین آیه فرمود : الذکر القرآن ، و آل الرسول اهل الذکر ، و هم المسؤلون : ذکر ، قرآن است ، و اهلبیت پیامبر (صلى‏الله‏ علیه‏ وآله ‏وسلّم) اهل ذکرند ، و از آنها باید سؤال کرد . در بعضى دیگر مى‏خوانیم که ذکر شخص پیامبر (صلى‏الله‏ علیه ‏وآله ‏وسلّم) است و اهلبیت او اهل الذکر هستند . روایات متعدد دیگرى نیز به همین مضمون رسیده . در بسیارى از تفاسیر و کتب اهل سنت نیز روایاتى به همین مضمون میخوانیم از جمله در تفسیرهاى دوازده‏گانه معروف اهل سنت از ابن عباس در ذیل آیه فوق چنین نقل شده که گفت : هو محمد و على و فاطمه و الحسن و الحسین (علیهم االسلام) هم اهل الذکر و العقل و البیان : اینان محمد و على و فاطمه و حسن و حسین (علیهم االسلام) هستند آنها اهل ذکرند و اهل علم و عقل و بیان . این نخستین بار نیست که ما در روایاتى که در تفسیر آیات قرآن وارد شده است بیان مصداقهاى معینى را مى‏بینیم که مفهوم وسیع آیه را هرگز محدود نمى‏کند ، و همانگونه که گفتیم : ذکر به معنى هر گونه آگاهى و یاد آورى و اطلاع است ، و اهل الذکر ، آگاهان و مطلعین را در همه زمینه‏ ها در بر مى‏گیرد .ولى از آنجا که قرآن مجید نمونه بارز یادآورى و علم و آگاهى است به آن ذکر اطلاق شده و همچنین شخص پیامبر (صلى‏الله‏ علیه‏ وآله‏ وسلّم) نیز مصداق روشن ذکر است ، به همین ترتیب امامان معصومین که اهلبیت او و وارث علم او هستند ، روشنترین مصداق اهل‏ الذکرند . ولى قبول همه این مساله هیچگونه منافاتى با عمومیت مفهوم آیه و همچنین مورد نزول آن که دانشمندان اهل کتاب است ندارد ، و به همین دلیل علماى اصول و فقهاى ما در مباحث مربوط به اجتهاد و تقلید و پیروى ناآگاهان در مسائل دینى از آگاهان و مجتهدین به این آیه استدلال کرده‏ اند .

 به هر حال آیه فوق بیانگر یک اصل اساسى اسلامى در تمام زمینه‏ هاى زندگى مادى و معنوى است و به همه مسلمانان تاکید مى‏کند که آنچه را نمى‏دانند از اهل اطلاعش بپرسند و پیش خود در مسائلى که آگاهى ندارند دخالت نکنند .

به این ترتیب مساله تخصص نه تنها در زمینه مسائل اسلامى و دینى از سوى قرآن به رسمیت شناخته شده ، بلکه در همه زمینه‏ ها مورد قبول و تاکید  است ، و روى این حساب بر همه مسلمانان لازم است که در هر عصر و زمان افراد آگاه و صاحب نظر در همه زمینه‏ ها داشته باشند که اگر کسانى مسائلى را نمى‏دانند به آنها مراجعه کنند .ولى ذکر این نکته نیز لازم است که باید به متخصصان و صاحب‏ نظرانى مراجعه کرد که صداقت و درستى و بى‏نظرى آنها ثابت و محقق است ، آیا ما هرگز به یک طبیب آگاه و متخصص در رشته خود که از صداقت و درستکاریش در همان کار خود ، مطمئن نیستیم مراجعه مى‏کنیم ؟ ! لذا در مباحث مربوط به تقلید و مرجعیت ، صفت عدالت را در کنار اجتهاد و یا اعلمیت قرار داده‏ اند ، یعنى مرجع تقلید هم باید عالم و آگاه به مسائل اسلامى باشد و هم با تقوا و پرهیزکار ».[6]

 برخی دیگرگفته است : «وجه دلالت آیه بر ضرورت تقلید در احکام دین، این است که آیه بر وجوب سوال در هنگام عدم اطلاع دلالت می کند و پیداست که نفس سوال کردن وجوب ندارد ، بلکه واجب شدن سوال ، از باب مقدم عمل است. بنابر این معنای آیه این است که از اهل ذکر سوال کنید، برای اینکه به گفته آنان عمل کنید؛ چون نفس سوال بدون عمل لغو و بی اثر است و وجهی برای امر به آن نیست. بنابر این آیه هم جواز رجوع مکلف به عالم دلالت می کند که از آن به تقلید تعبیر می کنیم و هم بر حجیت فتوای عالم برای مکلف قابل استناد است. زیرا اگر فتوای عالم حجت نباشد سوال از عالم لغو است».[7] آیه نفر«فلو لا نفر من کل فرقه منهم طائفه لیتفقهوا فی الدین و لینذروا قومهم اذا ارجعوا الیهم لعلهم یحذرون»[8]پس چرا از فرقه ای، تعدادی به منظور فقیه شدن در دین کوچ نمی کنند تا پس از فراگیری دستورات الهی به سوی قوم خود بازگردند و آن ها را انذار کنند. شاید آنان بیدار و بر حذر شوند.

«وجه دلالت آیه بر وجوب تقلید این است که ترک دیار و رهسپار شدن برای تفقه در دین و نیز انذار مردم به اقتضای «لولا» در اول آیه واجب است. چون تفقه در دین و انذار کردن هردو به عنوان عنایت و هدف اصلی امر به وجوب کوچ کردن آمده است و این در شرایطی است که تفقه در دین و انذار مردم، هیچکدام وجوب نفسی ندارد، بلکه وجوب غیری دارند و و جوب نفسی مطلب، در حذر کردن مردم است تا از عذاب الهی بترسند پس غایت هر دو واجب، این است که مردم هنگامی که توسط منذرین مورد انذار واقع می شوند متنبه شده و از معصیت خداوند حذر کنند و به اقتضای اطلاق آیه، حذر کردن مردم در وقت انذار منذرین، به طور مطلق واجب است. اعم از این که برای آن ها علم تفصیلی نسبت به مورد انذار حاصل شود یا حاصل نشود»[9].

روایات

روایاتی زیادی از معصومین(علیهم السلام) به ما رسیده که در آن ها از طرفی به علما و فقها دین دستور داده است که فتوا دهند از طرفی به مردم امر شده است که به آن ها مراجعه کنند و در امور دینی به فتوا عمل نمایند.

حضرت امام صادق(ع) به ابان ابن تغلب که یکی از فقهای اصحاب ایشان است فرمود: «اجلس فی مسجد المدینه وافت الناس فانی احب ان یری فی شیعتی مثلک»[10] امام صادق(ع) به ابان ابن تغلب فرمود: «در مسجد مدینه بنشین و برای مردم فتوا بده، زیرا من دوست دارم که درمیان اصحابم مانند تو دیده شود.

درنهج البلاغه آمده است که  امام امیرالمومنین(ع) به قشم بن عباس که از طرف ایشان حاکم مکه بود نوشت: «واجلس لهم العصرین فافت المستفتی و علم الجاهل و ذکر العالم»[11]

در روایتی دیگر امام معصوم ضمن بر شمردن صفات مجتهد به مردم دستور داده است که از مجتهد پیروی کنند. «فامامن کان من الفقهاء صائفا لنفسه، حافظا لدینه مخالفا علی هواه، مطیعا لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه»[12]

از میان فقیهان کسی که در برابر هوای نفس مصونیت داشته باشد حافظ دین مخالف هوای نفس و مطیع امر مولایش باشد بر مردم واجب است از او پیروی کنند.

در توقیع شریف امام زمان(عج) در پاسخ به سوال اسحاق بن یعقوب فرمود: «و اما الحوادث الواقعه فارجعوا فیها الی رواه احادیثنا فانهم حجتی علیکم وانا حجه الله»[13]اما حوادث و مسائلی که برای شما پیش می آید به راویان احادیص ما مراجعه کنید. زیرا آنان حجت من بر شما هستند و من هم حجت خدا بر خلق.

این روایات به روشنی دلالت دارد بر وجوب فتوا دادن مجتهد و جواز تقلید از آن ها و رجوع به مثل ابان  ابن تغلب یا قشم بن عباس نمونه هایی از فتوا دادن است.

همچنین از امام رضا(ع) نقل شده است: «علینا القاء الاصول و علیکم التفریع»[14]از این روایات نیز بدست می آید که امام اجتهاد و استنباط احکام را در فروع دین، به فقها ومجتهدین واگذار نموده است.

 در مجموع می توان گفت که سیره عقلا، تعدادی از آیات و روایات دلایلی هستند که بر واجب بودن تقلید از مراجع دین را بیان می کند.

 

[1] . ، بجنوردی، منتهی الاصول ج2،ص890

[2] . محقق، توضیح المسائل،  مسئله 7

[3] بجنوردی ، قبلی، ص630

[4] . نحل/43

[5]. ترجمة المیزان ج : 12  ص :  377

[6] . مکارم، تفسیر نمونه ج11، ص242-247

[7] . تهذیب الاصول،ج3،ص177.

[8] . توبه/122

[9] . میرزا ابوالقاسم قمی ،قوانین الاصول،ج2، ص161

[10] . مستدرک،17 ص315ح11

[11] . نهج البلاغه،نامه 67.

[12] . احتجاج طبرسی،ج2 ص263

[13] . حرعاملی،وسایل الشیعه،ج27ص140

[14] . وسایل الشیعه ج27