حضرت عیسی(ع) در آینه آیات
تهیه کننده: حبیب الله شریفی
قرآن کریم فرموده است:« وَ قَوْلِهِمْ إِنَّا قَتَلْنَا المَْسِیحَ عِیسى ابْنَ مَرْیَمَ رَسولَ اللَّهِ وَ مَا قَتَلُوهُ وَ مَا صلَبُوهُ وَ لَکِن شبِّهَ لهَُمْ وَ إِنَّ الَّذِینَ اخْتَلَفُوا فِیهِ لَفِى شکٍ مِّنْهُ مَا لهَُم بِهِ مِنْ عِلْمٍ إِلا اتِّبَاعَ الظنِّ وَ مَا قَتَلُوهُ یَقِینَا»[1] و گفتارشان که: «ما، مسیح عیسى بن مریم، پیامبر خدا را کشتیم!» در حالى که نه او را کشتند، و نه بر دار آویختند؛ لکن امر بر آنها مشتبه شد. و کسانى که در مورد (قتل) او اختلاف کردند، از آن در شک هستند و علم به آن ندارند و تنها از گمان پیروى مىکنند؛ و قطعاً او را نکشتند!
این آیه صریحاً ادعای یهود و نصاری را در باره کشته شدن و بر دار آویختن حضرت عیسی (ع) را رد می کند. از ظاهر آیه بدست می آید که نه او را کشتند(ماقتلوه) و نه او را به دار آویختند(وماصلبوه) در پایان همین آیه کشته نشدن او را تاکید می کند(و ماقتلوه یقینا) و قطعا او را نکشتند.
« شاید اینکه در آیه مورد بحث اول فرموده که گفتند : ما او را کشتیم و سپس از کشتن و به دار زدن او سخن گفته و فرموده : نه او را کشتند و نه به دارش زدند ، براى این بوده که چون مقام ، مقام رد دعوى آنان بوده ، خواسته همه اقسام دعوى آنان را رد کند ، بطورى که دیگر هیچ تردیدى نماند . آرى از آنجا که دار زدن نوع خاصى از شکنجه دادن به مجرمین بوده و در همه موارد ملازم با قتل نبوده ، لذا اگر این کلمه بیان نداشته باشد کشتن به ذهن تبادر نمىکند بلکه شنونده احتمال مىدهد که او را زنده به دار زده و زنده هم پائین آورده باشند و چون خود یهودیان در کیفیت کشتن عیسى (علیهالسلام) اختلاف کرده اند ، لذا در آیه شریفه کافى نبود بفرماید : او را نکشتند ، چون ممکن بود یهودیان این کلام خدا را تاویل نموده ، بگویند : بله او را بطور عادى نکشتیم بلکه به دارش آویختیم ، به همین جهت خداى سبحان بعد از آنکه فرمود : او را نکشتند اضافه کرد که : و به دارش نیاویختند تا کلام حق صراحت را اداء کرده باشد و بطور نص صریح فهمانده باشد که عیسى به دست یهودیان از دنیا نرفته ، نه به کشتن و نه به دار آویخته شدن ، بلکه امر بر یهود مشتبه شد و غیر مسیح را به خیال اینکه مسیح است گرفتند و کشتند و یا به دار زدند»[2]
درآیه بعدی چنین آمده «بَل رَّفَعَهُ اللَّهُ إِلَیْهِ وَ کانَ اللَّهُ عَزِیزاً حَکِیما»[3]بلکه خدا او را به سوى خود، بالا برد. و خداوند، توانا و حکیم است.
«مساله رفع عیسى (علیه السلام) به آسمان را قرآن کریم در سوره آل عمران آورده و فرموده :
اذ قال الله یا عیسى انى متوفیک و رافعک الى
و خداى تعالى بطورى که ملاحظه مىکنید اول توفى ( گرفتن ) را ذکر کرد و سپس بالا بردن را . و این آیه شریفه به حسب سیاق ، وقوع ادعاى یهود را که او را کشتند و یا به دار زدهاند نفى مىکند و ظاهرش دلالت دارد بر اینکه همان شخصى را که یهود دعوى کشتن و به دار زدن او را دارند خداى تعالى با همان بدن شخصیش به سوى خود بالا برده و از کید دشمن حفظ فرموده ، پس معلوم مىشود عیسى (علیه السلام) را با بدن و روحش به آسمان بالا برده ، نه اینکه مانند سایر انسانها روحش از کالبدش جدا شده و به آسمان بالا رفته باشد ، چون این احتمال چیزى است که با ظاهر آیه با در نظر گرفتن سیاق آن نمىسازد ، چون اضرابى که در جمله :
بل رفعه الله الیه
واقع شده ، با صرف بالا بردن روح عیسى بعد از مردنش نمىسازد و ساده تر بگویم : بالا رفتن روح بعد از مردن هم در قتل هست و هم در آویخته شدن به دار و هم در مردن عادى ، چون هر کسى که بمیرد روحش به عالم ارواح بالا مىرود دیگر معنا ندارد بفرماید : بلکه ما او را به سوى خود بالا بردیم کلمه بلکه به ما مىفهماند بالا بردن عیسى با روح و جسمش بوده . پس این رفع خود نوعى تخلیص بوده که خداى عز و جل عیسى را به آن وسیله خلاص کرده و به همین وسیله او را از دست یهودیان نجات داد ، حال فرق نمىکند که این تخلیص به وسیله قبض روح عیسى باشد یا نباشد و پاى قتل و صلبى به میان نیامده باشد بلکه به نحوى دیگر بوده باشد که ما آن را نمىشناسیم و یا آنکه با لقاء خدا زنده و باقى مانده باشد ، به نحوى که ما از چگونگى آن سر در نمىآوریم ، این هر دو محتمل است . و از نظر عقل محال نیست که خداى تعالى مسیح را گرفته ، به سوى خود بالا برده و نزد خود حفظش فرموده باشد»[4]
در سوره آل عمران آیه 55در باره حضرت عیسی (ع) چنین گفته شده «إِذْ قَالَ اللَّهُ یَعِیسى إِنى مُتَوَفِّیک وَ رَافِعُک إِلىَّ وَ مُطهِّرُک مِنَ الَّذِینَ کفَرُوا وَ جَاعِلُ الَّذِینَ اتَّبَعُوک فَوْقَ الَّذِینَ کَفَرُوا إِلى یَوْمِ الْقِیَمَةِ ثُمَّ إِلىَّ مَرْجِعُکمْ فَأَحْکمُ بَیْنَکُمْ فِیمَا کُنتُمْ فِیهِ تَخْتَلِفُونَ»[5] (به یاد آورید) هنگامى را که خدا به عیسى فرمود: «من تو را برمىگیرم و به سوى خود، بالا مىبرم و تو را از کسانى که کافر شدند، پاک مىسازم؛ و کسانى را که از تو پیروى کردند، تا روز رستاخیز، برتر از کسانى که کافر شدند، قرارمىدهم؛ سپس بازگشت شما به سوى من است و در میان شما، در آنچه اختلاف داشتید، داورى مىکنم.
از آنجای که دراین آیه واژه (متوفیک) به کار رفته است برای برخی افراد این شبهه به وجود آمده که حضرت عیسی(ع) مرده است. ولی با بررسی ریشه کلمه(متوفیک) و استعمال آن در سایر آیات معلوم می شود که این آیه دلالت بر مرگ عیسی مسیح(ع) ندارد. « بعضى تصور کردهاند که واژه متوفیک از ماده وفات به معنى مرگ است ، به همین دلیل چنین مىپندارند که با عقیده معروف میان مسلمانان در باره عدم مرگ حضرت عیسى و زنده بودن او منافات دارد . در حالى که چنین نیست ، زیرا ماده فوت به معنى از دست رفتن است ولى توفى ( بر وزن ترقى ) از ماده وفى به معنى تکمیل کردن چیزى است و اینکه عمل به عهد و پیمان را وفا مىگویند به خاطر تکمیل کردن و به انجام رسانیدن آن است ، و نیز به همین دلیل اگر کسى طلب خود را به طور کامل از دیگرى بگیرد ، عرب مىگوید : توفى دینه ، یعنى طلب خود را به طور کامل گرفت .
در آیات قرآن نیز توفى به معنى گرفتن به طور مکرر به کار رفته است مانند : و هو الذى یتوفیکم باللیل و یعلم ما جرحتم بالنهار : او کسى است که روح شما را در شب مىگیرد و از آنچه در روز انجام مىدهید آگاه است .
در این آیه مساله خواب به عنوان توفى روح ذکر شده ، همین معنى در آیه 42 سوره زمر و آیات دیگرى از قرآن نیز آمده است ، درست است که واژه توفى گاهى به معنى مرگ آمده و متوفى به معنى مرده است ، ولى حتى در اینگونه موارد نیز حقیقتا به معنى مرگ نیست ، بلکه به معنى تحویل گرفتن روح مىباشد و اصولا در معنى توفى ، مرگ نیفتاده ، و ماده فوت از ماده وفى به کلى جدا است .
با توجه به آنچه گفته شد معنى آیه مورد بحث روشن مىشود که خداوند مىفرماید : اى عیسى ! تو را بر مىگیرم و به سوى خود مىبرم »[6]
درآیات دیگری از قرآن کریم این تعبیر به کار رفته است که هیچ کدام به معنای مرگ نیست.
«وَ قالُوا أَ إِذا ضَلَلْنا فِی الْأَرْضِ، أَ إِنَّا لَفِی خَلْقٍ جَدِیدٍ تا آنجا که پاسخ مىدهد: قُلْ یَتَوَفَّاکُمْ مَلَکُ الْمَوْتِ الَّذِی وُکِّلَ بِکُمْ»[7]
«اللَّهُ یَتَوَفَّى الْأَنْفُسَ حِینَ مَوْتِها وَ الَّتِی لَمْ تَمُتْ فِی مَنامِها، فَیُمْسِکُ الَّتِی قَضى عَلَیْهَا الْمَوْتَ وَ یُرْسِلُ الْأُخْرى»[8]
معناى" توفى" و تفاوت مورد استعمال این کلمه با کلمه" موت"و دقت در دو آیه اخیر این نکته را نتیجه مىدهد که کلمه" توفى" در قرآن به معناى مرگ نیامده، بلکه اگر در مورد مرگ استعمال شده تنها به عنایت" گرفتن" و" حفظ کردن" بوده .به عبارتى دیگر کلمه" توفى" را در آن لحظهاى که خداى تعالى جان را مىگیرد، استعمال کرده تا بفهماند جان انسانها با مردن باطل و فانى نمىشود و اینها که گمان کردهاند مردن، نابود شدن است جاهل به حقیقت امرند، بلکه خداى تعالى جانها را مىگیرد و حفظ مىکند تا در روز بازگشت خلایق به سوى خودش دو باره به بدنها برگرداند و اما در مواردى که این عنایت منظور نیست و تنها سخن از مردن است، قرآن در آن جا لفظ موت را مىآورد نه لفظ توفى را، مثلا مىفرماید:« وَ ما مُحَمَّدٌ إِلَّا رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِنْ قَبْلِهِ الرُّسُلُ، أَ فَإِنْ ماتَ أَوْ قُتِلَ انْقَلَبْتُمْ عَلى أَعْقابِکُمْ»[9]
«لا یُقْضى عَلَیْهِمْ فَیَمُوتُوا»[10]
و آیات بسیارى دیگر از این قبیل، حتى آیاتى که در باره مردن خود عیسى( ع) وارد شده کلمه موت را به کار برده، مانند آیه: «وَ السَّلامُ عَلَیَّ یَوْمَ وُلِدْتُ وَ یَوْمَ أَمُوتُ وَ یَوْمَ أُبْعَثُ حَیًّا»[11]و آیه:
«وَ إِنْ مِنْ أَهْلِ الْکِتابِ إِلَّا لَیُؤْمِنَنَّ بِهِ قَبْلَ مَوْتِهِ وَ یَوْمَ الْقِیامَةِ یَکُونُ عَلَیْهِمْ شَهِیداً»[12]
پس کلمه" توفى" صراحتى در مردن ندارد.
بنابراین حضرت عیسی(ع) درقرآن کریم این گونه معرفی شده است:
او نه خدا بود ونه فرزند خدا، بلکه پیامبری، همچون سایر پیامبران خدا بود. ایشان نه کشته شده ونه به دار آویخته شده بلکه زنده است و به آسمان عروج نموده است. طبق برخی روایات درزمان ظهور مهدی موعود(عج) ازآسمان به زمین فرودخواهد آمد چنانکه رسول خدا (ص) فرمود: «یلتفت المهدیّ و قد نزل عیسی بن مریم کانما یقطرمن شعره الماء فیقول المهدی: تقدّم صلّ بالنّاس فیقول عیسی: اقیمت الصّلوه لک، فیصلّی خلف رجل من ولدی»[13] یعنی مهدی متوجه می شود که عیسی فرزند مریم از آسمان فرود آمده و گوئی از موهای سر و صورتش آب میریزد، مهدی روحی فداه به او میگوید: جلو بایست و با مردم نماز بخوان، حضرت عیسی (ع) میگوید: نماز باید به وسیله شما اقامه شود، پس عیسی پشت سر مردی از فرزندان من ایستاده و نماز میخواند.
در بسیارى از کتب اسلامى این حدیث از پیامبر (صلىالله علیه وآله وسلّم) نقل شده است که فرمود :« کیف انتم اذا نزل فیکم ابن مریم و امامکم منکم»[14] چگونه خواهید بود هنگامى که فرزند مریم در میان شما نازل گردد در حالى که پیشواى شما از خود شما است .
و سخن کوتاه اینکه آنچه تدبر و دقت در سیاق این آیات - اگر ضمیمه شود به آیات دیگر که مربوط به آنها است - به ما عاید مىسازد ، این است که عیسى (علیه السلام) تا به امروز از دنیا نرفته ، نه در عصرى که روى زمین بود کشته شد ، و به دار آویخته شد و نه به مرگ طبیعى از دنیا رفت.[15]
«به عقیده ما مسلمانان، کتاب مقدس مسیحیان، انجیل با گذشت زمان گرفتار آسیبها و انحرافهای بسیار شد. گواه این مدعا وجود انجیل های متعددی است که شمار آن از 114 نسخه و روایت فراتر میرود. چهرهای که انجیل های کنونی از حضرت مسیح ارائه میکنند چهره واقعی آن حضرت نیست و تصویری آلوده به پندارهای غلط و تهمت های ناروای بسیار است که شایسته ساحت قدسی آن حضرت نمی باشد. اما مسیحی که خدا در قرآن معرفی میکند مردی پرهیزکار، یگانه پرست و فروتن است که سخن بیهوده نمیگوید و مدعی امر نامعقولی نیست. از خدایی و اتحاد و حلول حرف نمی زند. خداوند او را به آسمان ها می برد و از ریشخند و اهانت مردم مصون است؛ چون «روح اللّه» و «کلمة اللّه» و مخزن اسرار و حکمت های الهی و تربیت یافته اوست و خداوند بندگان صالح و مؤمن خود را خوار نمیکند»[16]
منابع مورد استفاده:
1. قرآن کریم
2. ترجمه تفسیر المیزان
3. تفسیرنمونه
4. سایت ها:
کانون گفتگوی قرآنی،
اندیشه قم،
tebyan-zn.ir
تهیه: گروه فرهنگی
ارجاعات
[1] .نساء/157
[2] . (ترجمه المیزان ج 5ص217)
[3] . نساء/158
[4] . ترجمه المیزان، ج5،ص219
[5] . آل عمران، 55
[6] . تفسیر نمونه، ج2،ص570
[7] .سجده/11
[8] .زمر/42
[9] .ال عمران/144
[10] .فاطر/36
[11] . مریم/33
[12] . نساء/159
[13] ) یوسف بن عبدالعزیز الشافعی، عقد الدّرر فی أخبار المنتظر، تحقیق عبدالفتاح محمد الحلو، تعلیق علی نظری منفرد، (قم، انتشارات نصایح، المطعبه الاولی، 1416 هـ ق) ص38.)
[14] . به نقل ازتفسیر نمونه ج4، ص205
[15] . (ترجمة المیزان ج : 5 ص : 223
[16] . ( برگرفته از مجله گلبرگ، شماره 36) منتشر شده در پایگاه حوزه، شماره 13090
توجه
نظرات حاوی مطالب توهین آمیز منتشر نمی گردد.
نظرات حد اکثر ظرف مدت 24 ساعت پس از تاریخ ارسال منتشر می گردد.
نظرات مختصر و مفید باشد.
از بیان نظرات خارج از موضوع خودداری فرمایید.
ارسال دیدگاه